کد مطلب:77662 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:119

خطبه 178-پاسخ به ذعلب یمانی











و من كلام له علیه السلام و قد سئله ذعلب الیمانی

یعنی از كلام امیرالمومنین علیه السلام است

در وقتی بود كه سوال كرد از او ذعلب از اهل یمن:

فقال: هل رایت ربك یا امیرالمومنین؟ فقال علیه السلام: «ا فاعبد ما لا اری ؟»

قال: و كیف تراه؟ قال: «لا تدركه العیون بمشاهده العیان، ولكن تدركه القلوب بحقائق الایمان.»

پس گفت ذعلب كه آیا دیده ای پروردگار تو را ای امیرمومنان؟ پس گفت در جواب او، از روی استفهام انكاری كه: آیا پس عبادت می كنم كسی را كه ندیده ام؟ یعنی البته دیده ام معبودم را. گفت ذعلب: و چگونه دیده ای تو؟ گفت علیه السلام:

ادراك نمی كند پروردگار را چشمها به مشاهده ی معاینه، یعنی دیدن به چشم حسی، ولكن ادراك می كند او را دلها به اعتقادات یقینیه ی ایمانیه و به مشاهده ی عقلیه، یعنی یقین به اینكه موجود است و مبدا كل مخلوقات است و متصف به جمیع كمال، بدون مجانست و مماثلت و مشابهت به احدی از مخلوقات و این اعتقادات یقینیه و مشاهده ی عقلیه حاصل می شود از ادراك و مشاهده ی افعال و آثار متقنه ی محكمه ی او، نه به ادراك ذات و صفات او به عقل و یا به وهم و خیال و یا به یكی از حواس، زیرا كه ادراك شدن به عقل و حواس باطنه و ظاهره از خصایص مخلوقات است و نیست پروردگار مثل مخلوقات، نه در ذات زیرا معری از ماهیت است و نه در صفات زیرا كه منزه است از صفات وجودیه ی زائده بر ذات. پس ادراك نشود مگر به بصیرت قلبی و نمی بیند قلب عابد چیزی را مگر اینكه می بیند پروردگار را به كمالات او و نظر نمی كند به سوی چیزی مگر اینكه می رسد نظر او به سوی آیات بینات او، بدون اینكه مرئی باشد در مكانی از امكنه و یا اینكه باشد رویت به قوتی از قوا و در موطنی از مواطن احساس و

[صفحه 776]

بعینه و بخصوصه و یا اینكه قیاس كرده شود این رویت را به رویت چیزی از چیزها و وسعت ندارد این مقام رویت او را مگر دل روشن مومن و این است رویت او جلت عظمته، بدون تعطیل و تشبیه یعنی بدون نفی مرئی و معلوم بودن او از برای عابدین و یا مرئی شدن مانند مرئی شدن مخلوقین و همچنین به نفی تعطیل و تشبیه در سایر صفات، اشاره است قول او علیه السلام:

«قریب من الاشیاء غیر ملابس، بعید منها غیر مباین، متكلم لا برویه، مرید لا بهمه، صانع لا بجارحه، لطیف لا یوصف بالخفاء، كبیر لا یوصف بالجفاء، بصیر لا یوصف بالحاسه، رحیم لا یوصف بالرقه، تعنوا الوجوه لعظمته و تجب القلوب من مخافته.»

یعنی نزدیك است به هر چیزی لكن نه به ملامسه ی مماسه ی خاصه ی جسمیت، بلكه نزدیكی قیومی و امساكی، زیرا كه قیوم و ممسك و نگاه دارنده ی هر چیز است. دور است از هر چیز به حسب ذات و صفات، زیرا كه نیست از برای او مجانسی و مماثلی و مشابهی، لكن نه دوری مباینت و مفارقت مكانی و زمانی، زیرا كه چون برتر از مكان و زمان است با هر مكان و مكانی و زمان و زمانی است. سخن گوینده است به اوامر و نواهی بدون تروی و تفكر، زیرا كه علم او كامل و شامل است و تفكر نیست الا به سبب جهل و نادانی. اراده كننده است، یعنی ایجادكننده است بدون حدوث قصد و شوق، زیرا كه او است كامل من جمیع الجهات و هر فاعل به قصدی نیست مگر مستكمل و مستفیض به وجهی از وجوه. او است خالق بدون اعضا و جوارح، زیرا كه منزه است از جسمانیت و احتیاج. او است محجوب از نظرها، نه از جهت خفا و پنهان بودن، بلكه از شدت ظهور و آشكار بودن. او است بزرگ به سلطنت، وصف كرده نمی شود به ظلم و ستم، زیرا كه عین عدل است به تقریب غنای ذاتی، پس مبرا است از ظلم كه نتیجه ی احتیاج است. او است بینا به هر چیزی، بدون اتصاف به احساس كردن كه از لوازم جسمانیات است. او است مهربان به سبب احسان، بدون اتصاف به سوزش قلب كه موجب تغیر و امكان است. خاضع و ذلیل و فروتن اند جمیع ذوات در جنب عظمت او و ترسناكند دلها به حسب فطرت از بیم مهابت او.

[صفحه 777]


صفحه 776، 777.